وقتی بهش گفتم ارزومه برم کربلا گفت نوکرتم هم کربلا میبرمت هم خونه خدا قند تو دلم اب می شد انقدر خوشحال می شدم که ........ ولی همش حرف بود به هیچ کدوم از قولاش عمل نکرد یعنی اون خودش خوب بود ولی نزاشتن راستی خدا چرا بعضیا اینقدر خود خواه هستن و به خودشون اجازه میدن زندگی دو جونو به هم بریزن خدا جون من مطمعنم که اونم ناراحته و به خاطر اینکه به خانوادش بی احترامی نکنه ول کردو رفت ولی کاش موقع رفتن لااقل میگفت یعنی 4 سال ارزش یه خدا حافظی رم نداشتباشه منم راضیم به رضای خدا حتما مصلحت این بوده خدا جونم می خواستم چی بگم به کجاها رفتم درسته اون به قولش عمل نکرد ولی دارم میرم کربلاااااااااااااااااااااا از خوشحالی دارم میمیرم دل تو دلم نیست باورم نمیشه ممنونم ازت